♥نسیم♥
♥♥♥ تولدم مبارک.......تولد همه بهمنیای گل مبارککک♥♥♥ شاید خنده دار باشد ولی چیزی به نام ...دل... گاهی تنگ میشود...حتی برای لحظه های دلتنگی... دلتنگ لحظه ها و روزهایی که ... که تصویر ساخته اند از خاطره ها درذهن.... خاطراتی شایدکوتاه ولی فراموش نشدنی... یادمان باشد درمیان این همه دلتنگی عشق رابدنام نکنیم عاشق که شدی... مملو میشوی ازدلتنگی وتو همان اول باید بین دوراهی رفتن یا عاشق شدن یکی راانتخاب کنی...واگر واردبازی عشق شدی باید تاوانش رابدهی... و....تاوان عاشقی...دلتنگی...است... داداش گلم...مبارکت باشه... تمام ارزوم برای شما ساختن زندگی است که... که مملو از خوشبختی باشد... زندگی که لبریز از احساس باشد... زندگی که گوشه گوشه اش بوی عشق بدهد... زندگی که برپایه صداقت...محبت...و...لبخند...بناشود... وتاابد پایدار باشد... تقدیم به داداش گلم...وابجی گل تر ازداداشم...
فقط یه چیزی...من دوس دارم زود عمه بشم...گفته باشممم خخخخخخخ از رسم زندگی باید اموخت... از گردش روزگار باید اموخت... از ادم های این حوالی باید اموخت... ک... ک هیچ گاه احساس ناب و دست نخورده یمان را خرج بی احساسی های هیچ بی احساسی نکنیم... یادمان باشد عاشقی کنیم...نه ادعای عاشقی... اگر♥ عشـــــــق ♥واقعی در قلب هایمان رسوخ کند... می شویم لیلی...می شویم مجنون... میشویم شرین....میشویم فرهاد... انقدر محو عاشقی میشویم ک عشقمان بیستون را هم از سر راه کنار میزند.... پس...عاشقانه عاشقی باید کرد... عااااااااشق دختر بودنمم... خداجونم ممنون ب خاطر همه چیزایی ک دارم... ولی واقعا دختر بودن خیلیییییییییی حس خوبیه نه عالیهههه.... یه دختر با احساس حساس خوشمل اوففففف چی میشه خخخخخخ گاهی یادت مملو از بعضی میشود... وانگار تو محکوم شده ای ک در خاطرات و یادکردنشان محصور بمانی... فقط یاد و بسسس. شاید با خودت کنار بیایی و این سهم سنگین از روزگار را بپذیری ولی... ولی وای بر ان زمانی ک دلت حکم بودن کسی رابدهد که... از او چیزی جز تنهایی هم اغوشت نیست... شاید بتوانی یادت را ارام کنی ولی قلبت را ....هرگز. گاهی سکوت زیباترین کلام عاشقانه است... هنگامی ک جمله ای برای وصف دلتنگی هایت نداری... رسم دنیاست دیگر... این روزها... قریب ک شوی...غریبه میشوی... پس از همان اول غریبه بمانی بهتر است...رفیق... ارزش گفتن ندارد... خودت میدانی رفیق...ادم ها می ایند...می ایندک بشکنند... استخوان ها رو نمیگویم..قلب ها را میگویم... ادم ها نمی ایند ک بمانند. می ایند ک بروند... و انقدر رفتنشان بی صداست... ک تو تنها از دق کردن ثانیه ها میفهمی ک رفته اند... و انوقت تو هستی و تو... تو هستی و خودت و ثانیه های رفتن... دریا باشی یا گودال... پر از اب...فرقی نمی کند. زلال ک باشی... اسمان در تو پیداست... زندگیست... هم میتواند دایره باشد...هم خط راست... انتخاب با خودمان است..ک... تا ابد دور خودمان بچرخیم.... یا تا بی نهایت ادامه دهیم.... بابای عزیزم .... روزت مبارک...گاهی پشت لبخند و چهره ی مهربونت خستگی پیداست... ولی با تمام اینا همیشه برا ما وقت داشتی... شاید گاهی برا خیلی چیزا بی حوصله بودی ولی برا ما نه ... حالا ک فکر میکنم...هیچ کادو...و هیچ چیزی تو دنیا نیست. ک بشه با اون زحمات بی دریغ شما رو جبران کرد... بابای گلم فقط میتونم بگم خیلی دوستت دارم. و ارزوم کنار تو و خانواده بودنه... سلامت باشی بهترین و مهربون ترین بابای دنیا... چقدر زیباست وقتی ک بدانی از زندگی چه میخواهی... چرانفس میکشی...وچرا گام برمیداری... و چرا ب سمت چیزی ک اسمشو گذاشتی هدف حرکت میکنی... و زیباتر از اون...زمانیه ک بر اسب تیزرو تلاش و پشتکارت سوار شدی و از سنگلاخ های زندگی عبور کردی و بر بلندای قله ی ارزو هایت رسیدی... انگاه پیاده شو...پشت سرت را نگاه کن...لبخندبزن...و تنفس کن هوای زندگی را.. از تهههه دل فریاد بکشش ک...ای دنیا تو حتی با بزرگترین موانعت هم نتوانستی حس ناامیدی و شکست را جولان دهی... نتوانستی مرا دور بزنی. ببین...حالا من تو را دور زدم.و ب انچه ک تو برایم محال میپنداشتی رسیدم... اهای دنیا...این را هم بدان ک دیگر شکست ها نمیتوانند اطرافم پرسه بزنند. البته گاهی می ایند سراغم ولی رهگذرند ... انگار خودشان میدانند ک باید بروند...نمیدانی صعود چه حسی دارد... عجب روزگاری شده...بعضی ادم ها در دنیا فقط اسم زنده بودن و نفس کشیدن را یدک میکشند... عمق وجودشان پراست از مرگ های تدریجی...مرگ های خاموش و بی صدا... همان ادم هایی را میگویم ک بزرگترین سهمشان از زندگی تنهایی است... ظلم بزرگی است ک ... ک احساسشان...نگاهشان...لبخندشان...نفس کشیدنشان... و تپیدن قلبشان برای دیگری باشد و سهم خودشان تنها...تنهایی است. یادمان باشد تا هستیم ب یاد هم باشیم موقع رفتن... فریاد صدایی ندارد... کاش کسی هم پیدا میشد ظرفیت ادم ها را می سنجید... من ک میمانم مگر یه ادم چقدر ظرفیت دارد... ک در دنیایی زندگی کند ک در گوشه گوشه اش گرگ هایی در کمین نشسته اند... نگاه ک میکنی... همه چیز ب اوج خود رسیده... تنهایی... فوران بغض ها... سکوت های مبهم... و... این دنیا ب کجا خواهد رسید... دنیایی ک... دنیایی ک قلب ادم هایش مملو از بی احساسی است... دنیایی ک تفاوت هایش هیچ گاه ب تفاهم تبدیل نمیشود... دنیایی ک همه خودرا نسبت ب دیگری رجحان میدهند... دنیایی ک دوستت دارم هایش مجازی است... دنیایی ک دیگر هیچ چیزش جنبه ی حقیقی ندارد... دنیایی ک ادم هادر افکارشان ان طور ک میخواهند زندگی میکنندو... وحتی زندگی هم جنبه ی حقیقی خودرا از دست داده... خدایا من ک دیگر در ذهنم نمی گنجد فقط خودت میدانی و بس... ک این دنیا ب کجا خواهد رسید... و این ادم ها چه چیزی از هم میخواهند... هروقت گریه میکنم سبک میشوم... درعجبم... چه وزنی دارد این چندقطره اشک... امروز را برای بیان احساس به عزیزانت غنیمت شمار... شاید فردا احساسی باشد ولی عزیزی نه.... زیر چتر تو تا انتهای کوچه امدم... کاش... کاش نه کوچه پایانی داشت و نه باران بند می امد... به امید روزی که لباس سفید بپوشم... . . . . . و دوستام بیان مطبم... من یه دخترم... نه دوست دارم موهامو رنگ کنم نه تا ساعت 12 شب بیرون باشم نه لب به هیچ خوراکی حرومی میزنم... موهام به اندازه کافی رنگش خاص هست... خودمو تو ارایش خفه نمیکنم واسه جلب توجه... جایی که جنس مخالف هست ناز نمیکنم... بلد نیستم دورو باشم چون خانوادم با فرهنگن... دنبال پول و ماشین مدل بالای این و اون نیستم... چون خانوادم برام کم نذاشتن و عقده ای نیستم مهم نیست پشت سرم چی میگن... چون کسایی که برام مهمن منو میشناسن... تیپم ساده و شیک هست... بهم میگن مغرورم چون اهل گناه نیستم... هرکسی رو غرق محبت نمیکنم به هر کسی که از راه رسید نمیگم دوستت دارم... همینم که هستم من عوض نمیشم... برای من دختر بودن یعنی همین وگرنه جنس اشغال و ارزون تو بازار زیاد پیدا میشه... من به دختر بودنم افتخار میکنم...
Power By:
LoxBlog.Com |